دنیای نوجوان امروز با اونچه قبلا تجربه میشد، متفاوته . شاید بتونیم بگیم پیچیده تر و آگاهانه تر از قبل شده. قبلا وقتی صحبت از نظارت و مواظبت از بچه ها میشد، تمرکز روی سوالاتی میرفت که لازم بود والدین توی ارتباط با بچه هاشون بپرسن؛ مثلا کجا بودی؟ با کی میری بیرون؟ کی بر میگردی خونه ، کجا با دوستت قرار گذاشتی و.... اما خب این روزا میدونیم که یک فاکتور مهم تو ارتباط با بچه ها چیزاییه که ما ازشون می دونیم نه اونا چیزایی که ازشون میپرسیم. اغلب اوقات اونا به پرسش های ما اصلا جواب نمیدن! نه اینکه سوال نپرسیم ولی همه ی ماجرا هم این نیست. اونا باید جوری تربیت بشن که خودشون دلشون بخواد بیان و تجربه هاشونو با ما به اشتراک بذارن نه اینکه ما با سوالات پی در پی دنبالشون بدوییم و آخرشم به نتیجه نرسیم.
وقتی حرف از نظارت والدین به بچه ها میشه یک نکته باید تو ذهنتون بیاد که یکی از وظایف والدین اینه که سعی کنن صدایی که تو ذهن فرزندشون درونی میکنن قضاوت گر، سرزنش گر، تنبه کننده و... نباشه. ینی والدین مراقب صحبت ها، پاسخ ها و واکنش هایی که از از زمان تولد به بچه هاشون میدن باشن. چون به مرور که بچه ها ذهنشون رشد میکنه و بزرگتر میشن صداهای والدین رو درونی میکننو زمان مواجه با چالش ها اون صداهاست که بالا میاد و شیوه ی رفتاریشون رو تعیین میکنه.
نظارت موثر
وقتی از فرزندتون بیش از حد سوال میپرسین اون احساس میکنه دارین کنترلش میکنین در نتیجه پاسخگوی شما نخواهد بود و ممکنه حتی دروغ بگه. والدینی که همیشه و هر جا در حال ردیابی و پیگیری فرزندشونن. تو شبکه های اجتماعی، تو ارتباط با دوستاشون، تو پیامایی که به دوستاشون میدن و... خب اگه فقط همین راه ها رو میرین بدونین که فرزندان شما خیلی باهوش ترن و میدونن که چطوری با استفاده از همین تکنولوژی والدینشونو به اصطلاح خودشون بپیچونن! از طرف دیگه هم روز به روز حس عدم اعتماد درشون پرورش پیدا میکنه. قراره که والدین یک پایگاه امن برای بچه ها باشن، حس کنن هر وقت بخوان میتونن روی شما حساب کنن و آزادن که در مورد درونیاتشون ینی افکار و احساساتشون بدون ترس از قضاوت صحبت کنن. این دنیای سالمیه که والدین هم میتونن در اون حد و مرزهاشونو تعیین کنن و نظارت روی فرزنداشونم داشته باشن.
خب چه باید کرد؟ تو این مقاله سعی دارم چند تا نکته کاربردی و ساده در زمینه ی ارتباط با فرزندتون بگم.
- وقت صحبت کردن باهاشون مراقب واکنش هاتون باشین.
سعی کنین روی خودتون و احساساتتون تسلط داشته باشین تا به فرزندتون این فرصتو بدین که از حرف زدن با شما حس آرامش و امنیت بگیره نه اینکه تصمیم بگیره دیگه هیچ چیزو به شما نگه! گاهی هیجانات خودتون هم فعال میشن و شما ممکنه خیلی عصبانی و ناراحات بشین، خندتون بگیره، بترسین و فرزندتون این حس ترس رو از شما بگیره، یا به هر دلیلی تنفر و احساسات دیگه رو زیاد برون ریزی کنین بدون اینکه بدونین میتونه روی اون تأثیر ناخوشایندی بذاره. شاید با واکنش های شما اتفاقات در ذهن فرزندتون جور دیگه ای آنالیز بشه و بهش حس ناامنی بده .
- شنونده فعال باشین و خوب گوش بدین
فعالانه گوش دادن یعنی باید سعی کنین که موقع صحبت زمانی برای اونا در نظر بگیرین، با دقت گوش بدین، با حرکات بدنتون بهشون نشون بدین که در حال گوش دادنین، سعی کنین بهشون از صحبتاشون بازخورد بدین، مشغول کار دیگه ای نباشین و تمام حواستون در اون لحظه به انجام اون کار باشه.
وقتی حرف از شنونده خوب بودن میزنیم منظورمون این نیست که شما با هر چی که اونا میگن موافق باشین. منظور ایجاد یک فضای امن بین خودتون و فرزندتونه که در صورت مخالفت باهاش یا ابراز هیجان منفیتون اون بازم حس کنه که شما دوسش دارین و به خاطر اشتباهش یا حس بدی که در شما ایجاد کرده قرار نیس رابطه تون به هم بریزه. اونا مشتاقن که از طرف شما شنیده بشن. مثلا میتونین از این عبارات استفاده کنین:
«فک میکنم یا شنیدم که گفتی ______________»
«آیا درست فکر میکنم؟ منظورت ______________ بود»
«تا ________________ به حرفات دقت کردم، میتونی بیشتربرام توضیح بدهی؟»
« حس کردم وقتی داشتی در مورد ________________حرف میزدی ی جوری شدی، احساست چی بود؟ از چیزی عصبانی ای یا ترسیدی؟»
شاید بهتر باشه با یک مثال روشن ترش کنم
دانیال 14 سالشه و امروز وقتی از کلاس زبانش برگشته تو خیابون با همدستی یکی از دوستاش با چندتا هم کلاسیش دعواش شده و کتک کاری کرده و این وسط یکیشون خیلی بدجور آسیب دیده. اون وقتی برگشته کاملا نشون میداده که آشفته اس. در خونه رو بازکرده بدون اینکه چیزی بگه سریع رفته تو اتاقش و تا دیده برادر کوچیکترش اپنجاست و داره بالپ تاپش بازی میکنه سرش داد میزنه و اونو از اتاقش بیرون میندازه . خب مامانش سریع میره تو اتاقش که ببینه قضیه چیه و وقتی نمیفهمه دانیال چش شده و و داره دعواشون میشه شروع میکنه به پیش بینی اتفاقاتی که احتمالشو میده و بازجوییش میکنه و حتی تهدید میکنه که قضیه رو با باباش در میون میذاره.
اینجا مامان دانیال سعی نکرد که به خودش مسلط باشه و در نهایت مکالمه رفت به سمتی که نباید میرفت. یکی از کارایی که میتونست انجام بده این بود که یک مدتی مثلا نیم ساعت ، یک ساعت دانیال تو اتاقش تنها باشه و از برادرش بخواد که اونو تنها بذاره تا زمانیکه دانیال وقتی آشفتگیش کمتر شد باهاش صحبت کنه. خب اینجا لازمه که به پسرش بگه: به نظر میاد روز خوبی نداشتی، احساس میکنم از چیزی عصبانی و ناراحتی . هر زمان دوس داری میتونیم در موردش حرف بزنیم. خب در صورتی که دانیال قبول کنه و شروع کنن به حرف زدن همون نکاتی رو که بالا گفتم باید رعایت کنین و در نهایت با هم دیگه یک نتیجه گیری و تصمیم برای پایان مکالمتون داشته باشین . بعضی مکالمات فقط برای بازگو کردن حالت های هیجانیه و قرار نیست ازش نتیجه گیری بشه یا بعدش تصمیمی گرفته بشه
اما اگه دانیال داد و بیداد کرد کمی تنهاش بذارین و کمی بعدتر وقتی حس کردین آروم تر شده دوباره با تسلط به خودتون سعی کنین بهش نشون بدین که آماده ی شنیدنش هستین. والدینی که تابحال اینطوری با فرزندانشون گفتگو نکردن و همیشه با سروصدا بوده و یا حتی این مدل برخورد رو مسخره میکنن؛ باید به خودشون فرصت بدن تا بتونن در ابتدا هیجانات خودشونو تنظیم و به اصطلاح کنترل کنن و بعد شروع کنن به تمرین کردن این مهارت. طبیعیه که زمان میبره و گاهی ممکنه بسته به موقعیتی که توش قرار دارین شکست بخورین و مأیوس بشین ولی یادتون باشه برای یادگیری همیشه ذهنتون باز باشه و تلاش کنین.
3) کم واکنش نشون بدین و بیشتر تأمل کنین
طوری رفتار نکنین که انگار منتظرین حرفشون تموم بشه تا شروع کنین به نصیحت ، برچسب بزنین به خودشون و دوستاشون، بین حرفشون بپرین و نذارین حرفشونو تا آخر بزنن ، سرزنش و مقایسه شون کنین، تهمت، بازجویی و یا متهم کردنشون. همه این موارد فضای بینتون رو ناامن میکنه و باعث میشه دیگه نیاد سراغتون. اگه هدفتون کمک به فرزندتونه تمرین کنین که بیشتر فکر کنین!
4) زیاد هشدار ندین
بعضی والدین شبیه تابلوهای راهنمایی رانندگی میشن که دارن خطرات احتمالی رو هشدار میدن. اونا حس میکنن که فرزندشون در خطره و وظیف ی اونا نجات فرزندشونه مثلا فرزند نوجوان شما میاد و میگه
"مامان، من جدیدا با یک دختر آشنا شدم..." بلافاصله والد شروع میکنه به پیام دادن "تو هنوز کوچیکی، دهنت بوی شیر میده، برو بشین سر درست و...!" این مکالمه می تونست فرصتی ایجاد کنه که با فرزندتون در مورد تمایلات جنسی سالم صحبت کنین ولی شما اون در رو بستین. یا فرض کنین فرزندتون بگه "بابا، یک نفر از دوستام میگه که من جدیدا یک نوع سیگار میکشم که ضرری نداره ، تازه کمک میکنه درساتم بهتر بفهمی" تبدیل بشه به «کدوم دوستت بود، این دوستا به درد نمیخورن، برو با یکی دیگه دوست شو!» شما یک فرصت طلایی رو برای بحث در مورد فشار همسالان و خطر مواد و ... رو دور انداختین!
5) فاجعه سازی نکنید
وقتی فرزندتون در مورد موضوعی صحبت می کنه که یکم بار معنایی و هیجانی داره، غریزه طبیعی شما اینه که کاملاً هوشیار میشین و به قول معروف شاخک هاتون تیز میشه. همه چیز تبدیل به یک فاجعه بالقوه می شه که سریعتر باید حل بشه.
مثلا فرزندتون میاد و میگه "مامان، فک کنم امتحان عربی امروزم بد دادم، دوتا سوالو که یادم رفت بودکامل؛ سه تا هم با شک نوشتم " تبدیل بشه به این جمله ها که "واقعا! چقد دیروز بهت گفتم بشین درستو بخون، امسال امتحانات نهاییه تو به معدلت نیاز داری، با این اوضاع تو به هیج جا نمیرسی" یا "مثلا به دانشگاهم فک میکنی؟ "
خب تو این مثال هم نمره ی یک امتحان فاجعه سازی شد و تعمیم داده شد به آینده اون فرد و هم با لحن تحقیر آمیز بیان شد.
6) از همدلی بیش از حد خودداری کنین
والدین هنگامی که بیش از حد همدلی می کنن و درد فرزندانشون رو درد خود می دونن، باعث میشن هم حس خودشیفتگی در فرزندشون بیشتر بشه و هم گاهی حس خجالت و شرمندگی که جلوگیری کنه از اینکه دوباره بخوان حرفاشونو با والدینشون بزنن.
مثلا دخترتون میاد میگه "مامان، من با امروز با ریحانه دعوای شدیدی کردم ، ازش متنفرم! اون رفته پیش آذین پشت سر من بدگویی کرده" شما میگین "خوبش کردی! منم ازش خوشم نمیاد .اون بچه ی خوبی نیس ُ من که بهت گفته بودم تازه خونوادشونم به ما نمیخورن ، منم از مامانش خوشم نمیاد! " مشکل اینجاس که دو روز بعد دوباره دخترتون با ریحانه آشتی میکنه و اون باز میشه یکی از بهترین دوستاش. خب شما انتظار دارین چه حسی در دخترتون پدیدار بشه؟ اون ممکنه خجالت بکشه و تو دلش با خودش بگه ولش کن دیگه تو خونه در مورد دوستام حرف نمیزنم!
7) بازخورد سازنده بدین
حتی پیامای ظریف می تونن تأثیر زیادی روی فرزندتون داشته باشن. نوجوونا حسگرهای فوق العاده قوی دارن که به راحتی متوجه انتقاد میشن. اونا میترسن که ما از اونا ناامید بشیم یا قضاوتشون کنیم. در نتیجه ارتباطشون رو باهامون محدود و محدودتر میکنن . ما تو مکالمات معمولی، ناخواسته می تونیم کوچیک سازی و تحقیر کنیم و یا در اونا ایجاد شرم کنیم .
مثلا فرزندتون میگه بابا « مربی فوتبالمون امروز گفت من به درد فوتبال نمیخورم، پاهام قوی نیس. فک کنم حق با اونه، هی کدوم از بچه ها هم بهم پاس نمیدن، اصن انگار من تو بازی نیستم.» شما بگین "اون چی از فوتبال میدونه؟ نگران نباش ستاره می شی! خودم فردا میام مدرسه ببینم این کیه که به تو این حرفو" . حمایت از فرزندتون خیلی امر مهمیه اما باید کارا و مفید باشه و حس کارآمدی اون رو افزایش بده نه اینکه اون حس کنه شما موضوع رو درک نکردین و دیگه نیاد تجربه هاشو بهتون بگه.
در پایان باید بگم که دنیای نوجوان پایدار نیست و شما ممکنه هر روز با چهره های جدیدی از فرزندتون مواجه بشین. نکاتی که گفتم اگه تو رفتار شما تقویت بشه تو رفتار فرزندتون هم انعکاس پیدا میکنه چون شما یکی از بزرگترین الگوهای همانندسازیش هستین . پس سهم خودتون رو بپذیرین و تلاشتونو کنین.