روی یک نفر کراش زدم؛ واقعا عاشق شدم یا توهم زدم؟

آنچه در این مقاله میخوانید:

مقدمه

عشق چیه؟

نشانه های واقعی عاشق شدن؟

در مغز چه اتفاقی می افته؟

کراش زدن یعنی چی ؟

فک میکنم عاشق شدم : چیکار کنم؟

 

مقدمه

امروز قصد دارم برم سراغ یکی از موضوعاتی که خیلی از شما درگیرش هستین و کلی  راجع بهش سوال ازم پرسیدین. سوالاتی مثل: از یک نفر خوشم اومده و دائم دارم بهش فکر میکنم عاشق شدم یا توهمه؟ از کجا بغهمم واقعا عاشق شدم؟ چرا از فکرش بیرون نمیام؟ رو یک نفر کراش زدم چیکار کنم از فکرش بیام بیرون؟ باید عشقمو بهش نشون بدم یا نه؟

 همراهم باشین تا یکم بیشتر در مورد عاشق شدن در سن نوجوانی براتون بگم.

 

عشق چیه ؟

عشق یک پیوند احساسی عمیق ، قوی و پایدار با یک نفر یا یک چیزیه که براتون ارزشمنده مثل یک شخص خاص، یک حیوان خونگی یا حتی ساز موسیقی و یا هر چیز دیگه ای که ارتباط عمیقی باهاش دارین. اما وقتی صحبت از عشق میشه اکثر ماها رابطه های انسانی میاد تو ذهنمون.

 

نشانه های واقعی عاشق شدن ؟

در حقیقت نمیشه یک سری نشونه رو ردیف کرد و گفت وقتی عاشق میشیم این نشونه ها رو داریم چون رابطه هایی که معنادار میشن؛ توی ذهن هر نفر، براساس مدل ذهنی خودش تعبیر و تفسیر میشن و معنی عشق و دوست داشتن برای افراد مختلف تو رابطه های مختلف معنای متفاوتی از هم داره ؛ اما اگه بخواهیم یکمی از تجربیات مشترک بین آدما وقتی که حس میکنن عاشق شدن بگیم؛ اینا چیزاییه که تجربه میکنن:

  • مدام به اون شخص فکر میکنن و یک جورایی تمام لحظاتشون رو تو ذهنشون با اون آدم سپری میکنن.
  • موقع دیدن اون فرد یا شنیدن حرف و کلمه ای از اون شخص قلبشون تندتر میزنه ، هیجانشون بالا میره و با اشتیاق فراوان دوس دارن که در موردش صحبت کنن یا دربارش بشنون! یک حس های عمیقی تو بدن تجربه میشه که نمیشه ازش ساده رد شد مثلا کف دستاشون عرق میکنه یا حس میکنن یک پروانه تو دلشون بال بال میزنه!
  • حس شعف و شادی زیاد از دیدن اون شخص یا شنیدن صداش یا حتی دیدن پیام اون آدم و امنیت در کنارش. انگار حتی یک لبخند ساده از اون آدم یا یک سلام کوتاه کل روزشون رو میسازه و انرژی شون رو چند برابر میکنه.
  • حس خاص بودن و گاهی اوقات حسادت تجربه میشه طوری که فک میکنن فقط اونا هستن که اونو دوست دارن و این احساساتو تجربه میکنن و اگه کس دیگه ای به اون فرد حس مشابهی داشته باشه ممکنه بهش حسادت کنن !
  • مدام در حال خیال پردازی در مورد خودشون و اون شخص در آینده هستن و انگار از دنیای واقعی فاصله میگیرن جوری که اطرافیانشون خیلی وقتا متوجه میشن و دائما در این مورد احساس نگرانی دارن.
  • ممکنه خیلی بیشتر از قبل آهنگ ها و فیلم ها و محتواهای عاشقانه جذبشون کنه و وقت بیشتری باهاش بگذرونن چون حس میکنن خیلی شبیه به حالات درونی ای هستن که تجربش میکنن.
  • تغییر در رفتار و ظاهرشون ایجاد میشه، خیلی بیشتر از قبل به خودشون میرسن، دوس دارن بهترین نسخه از خودشون رو در برابر اون نمایش بدن و مدام مراقب رفتارها و حرفاشون هستن که مبادا اون آدم از دستشون برنجه یا ناراحت بشه!
  • این روزا یکی از نشونه ها هم اینه که آدما مدام دنبال اینن که از فرد مورد علاقشون تو شبکه های اجتماعی خبر داشته باشن. مدام پیجشون رو چک میکنن، حواسشون به استوری ها و پست هایی که میذاره هست، دوست دارن ببینن چه ری اکشن هایی بهشون میده، پیام هاشونو کی سین زده، تا کی آنلاین بوده و ....خیلی وقتا هم این دنبال کردن اون آدم ممکنه براشون دردسرساز بشه و ابزاری برای کنترل اون فرد بشه.
  • دوست دارن یک نفر که درکشون میکنه و بهش اعتماد دارن رو پیدا کنن و در مورد تجربه های هیجانی و احساساتشون براش حرف بزنن . انگار دوست دارن به بقیه بگن ببینین اونی که من عاشقش شدم این ویژگیها رو داره!
  • خیلی وقتا در کنار همه ی احساسات خوشایند؛ حس های ناخوشایندی هم تجربه میکنن ،که رنجشون میده مخصوصا اگه ازون شخص دور باشن یا دیگران موافق نباشن و مجبور به پنهان کردنش باشن. یعنی یک جورایی شیرینی و تلخی هیجانات رو با هم تجربه میکنن. این جور مواقع دوس دارن تو تنهایی و خلوت خودشون باشن و کسی کاری به کارشون نداشته باشه و حتی وقتی دیگران نگرانشون میشن از دست اونا عصبانی میشن و باهاشون بد برخورد میکنن.

 

در مغز چه اتفاقی می افته؟

خب اگه بخوام ساده بگم؛ نوجوان ها مغزشون در حال شکل گرفتن و رشده. یعنی بخش هایی از مغز که درگیر هیجانات و احساسات هستن مثل آمیگدال فعالیت زیادی دارن و به همین خاطره که هیجانات و احساسات ، خیلی قوی تجربه میشن به طوری که گاهی انقدر شدت این احساسات و هیجانات زیاده که بعضی عملکردهای اون فرد مختل میشه مثلا اگه تا قبل میرفته کلاس ورزش یا زبان الان به خاطر تجربیات هیجانی شدیدی که از درون تجربه میکنه حال و حوصله هیچ جا و هیچ کس رو نداره. ازون طرف بخش هایی از مغز هم که مربوط میشن به فعالیت های منطقی ما، مثل تصمیم گیری، قضاوت کردن، استدلال کردن و... در حال رشد هستن و هنوز به رشد نهایی خودشون نرسیدن پس گاهی وقتا ممکنه در این زمینه ها نوجوان ها دچار خطاهایی بشن مثلا یهو یک تصمیمی بگیرن و به پیامدهاش توجهی نکنن! به این بخش قشر پیشانی گفته میشه که بخش جلویی مغز ما رو تشکیل داده. از طرفی ترشح برخی هورمون ها هم در مدارهای مغزی بیشتر میشه مثل هورمون دوپامین که به هورمون پاداش معروفه و هورمون اکسی توسین که بهش میگن هورمون عشق.

 

کراش زدن یعنی چی ؟

خب اینجا میخوام یکی از اصطلاحاتی که شما بیشتر استفاده میکنین از نگاه خودتون توضیح بدم. شما این جور مواقع میگین "روی یک نفر کراش زدم!" در واقع منظور خیلی از شما از کراش زدن روی یک نفر؛ یک ارتباط موقت و سطحی تره که لزوما ممکنه خیلی شناختی از اون فرد نداشته باشین و همینطوری براساس قیافه، تیپ، صدا یا هر چیزی روش کراش زده باشین و ممکنه به زودی هم علاقتون از سمت اون آدم برگردونده بشه سمت فرد دیگه و در واقع یک ارتباط یکطرفه باشه که از سمت شما شکل گرفته و با خیال پردازی های ذهنی شما جلو میره! مثلا خیلی از شما روی شخصیت فیلم ها، انیمه ها، سلبریتی ها و ... کراش میزنین.

اما در ذهن خیلی از شما عشق احساس عمیق تریه که در یک ارتباط دو طرفه شکل میگیره و احتمالا دوام بیشتری داره که ممکنه تا سال های سال یاد آدم بمونه. آدما تو این حالت شناختشون از همدیگه بیشتر میشه و به همه ی ریزه کاریهای شخصیتی و اخلاقی و رفتاری همدیگه توجه میکنن و حساسیت نشون میدن.

در کل تجربه کردن هر دوی این حالت ها طبیعی و معتبره، احساسات و هیجاناتی که دارین تجربه میکنین غلط یا اشتباه نیستن. اونا بهتون کمک میکنن به شناخت بیشتری از خودتون و دنیای درونیتون برسین. این یکی از خصلت های دوره ی نوجوانیه که هویت داره شکل میگیره و افراد دنبال شکل دادن جهان بینی و هویت شخصی مربوط به خودشون هستن. زمان دادن به خودتون و به عبارتی نشستن با هیجانات مختلفتون بهتون در مسیر رشد شخصی و پشت سر گذاشتن این مرحله کمک میکنه. در ادامه به چند تا نکته ی ساده برای کنار اومدن با این شرایط اشاره میکنم.

 

فک میکنم عاشق شدم : چیکار کنم؟

برای کنار اومدن با هیجانات قوی عاشقانه این چند نکته رو در نظر داشته باشین:

اول : برای فهم حالت هاتون به خودتون زمان بدین ، مطالعه کنین و سعی کنین آگاهی تون رو از این تجربه بالاتر ببرین.

دوم: سعی نکنین که احساساتتون رو انکار کنین و بهش توجه نکنین. قبلا بهتون گفتم نه تنها تجربه ی این احساسات غلط نیست، بلکه میتونه بخشی از روند طبیعی رشد در این دوره از زندگی باشه. هر حسی که دارید ارزش شنیده شدن، دیده شدن، درک شدن و لمس شدن رو داره.

سوم: سعی کنین با افرادی که مورد اعتمادتون هستن در مورد هیحاناتتون صحبت کنین، گاهی وقتا شنیدن تجربه های مشابه دیگران و جس درک شدن از سمت اونا در تنظیم هیجاناتتون کمک کننده اس و باعث میشه اگه شما دارین اون هیجانات رو خیلی قوی و با شدت تجربه میکنین متعادل کنین.

چهارم: وقتی به خودتون فرصت کافی برای تجربه هیجانیتون دادین کمی مغزتون آزادتر میشه و میتونین به جنبه های ختلف احساساتتون فکر کنین، اونا رو مورد ارزیابی قرار بدین ، سعی کنین به حرفا و تجربه های دیگران بیشتر فکر کنین و در کل خودتون رو بیشتر کشف کنین. پرسیدن سوالاتی شبیه " چقدر ظاهرش برام مهمه؟" ، " غیر ظاهر از چه چیزای دیگه ایش خوشم اومده؟، "چقدر باهاش حرف زدم و میشناسمش؟"، ؟ کجاها ممکنه در موردش اشتباه کرده باشم؟" و ...  به شناخت بهتر شرایطتون کمک میکنه و اگه تصمیمی هم بگیرین اون تصمیم آگاهانه تر هست.

پنجم: ممکنه از سمت خانواده یا بعضی از دوستان مورد انتقاد یا تمسخر قرار بگیرین و احساساتتون از نظرشون خنده دار یا بی ارزش باشه، میدونم که این براتون سخته ولی یادتون باشه گفتم فقط با آدمهای مورد اعتماد در مورد تجارب هیجانیتون حرف بزنین که اکثر اوقات اون فرد یکی از اعضای خانواده اس. اگه خجالت میکشین از قبل چند بار با خودتون تمرین کنین و صادقانه در مورد احساساتی که تجربه میکنین حرف بزنین ، احترام متقابل به همدیگه بذارین و اون چیزایی که تو ذهنتون بهش فکر میکنین رو بیان کنین. اصولا در رابطه هایی که امن و سالمه مشکلی پیش نمیاد و این برون ریزی هیجانی بهتون کمک میکنه بیشتر خودتون رو بشناسین و تصمیم عجولانه نگیرین. اما اگه دور و برتون این چنین شخصی رو پیدا نکردین میتونین از مشاور مدرسه یا یک روانشناس کمک بگیرین.

 

مشاوره

ششم: اگه دوست داشتین احساساتتون رو به اون نفر نشون بدین حتما سعی کنین قبلش با یک فرد آگاه  و قابل اعتماد مشورت کنین و ازش راهنمایی بگیرین . بهتره اون فرد پدر و مادرتون باشه که بیشترین شناخت رو از شما داره اما اگه اونا صحبت در مورد این مسئله رو دوست نداشتن، سعی کنین با هم در مورد دلایل مخالفتشون گفتگو کنین و اگه به نتیجه نرسیدین از یک مشاور کمک بگیرین.

 

خب دیگه فک میکنم به اندازه کافی در این مورد صحبت کردم . در کل تجربه ی عشق تجربه ی منحصر به فرد و پیچیده ای برای هر نفر میتونه باشه، بعضیا ممکنه درگیر عشق های دوره ی نوجوانی بشن و بعضی ها ممکنه تجربه اش نکنن. مهم اینه که بدونین هیجانات ما معتبر هستن و باید جدی گرفته بشن در عین حال کمک کنیم تنظیم بشن چون خیلی از موارد احساساتمون زودگذر و ناپایداره و ممکنه فقط مربوط به همین دوره باشه.

خوشحال میشم در مورد تجربیاتتون کامنت بذارین و نظرات، پیشنهادات و انتقاداتتون رو برام بنویسین.

مهسابابامحمدی ، روانشناس کودک و نوجوان

 

نوشته های اخیر

دسته بندی ها

سوال داری از اینجا بپرس!؟