خیلی جذب بی تی اس شدم و ترکش برام کار سختی شده، چیکار کنم؟

سلام دوست عزیز

موردی رو مطرح کردی که خیلی از هم سن و سالات بهش علاقه مندن. منظورم گروههای کی پاپ هست . خیلی از بچه ها هم، دوست دارن سریال ها و انیمه های کره ای و ژاپنی رو ببینین و یک جورایی سبک زندگی، مدل غذا خوردن، رقص و آواز اونا رو دنبال کنن. درواقع آشنایی با این گروه ها و طرفدارش بودن لزوما بد نیست. تو سنین نوجوانی خیلی از افراد دنبال اینن که برای خودشون یک الگو یا قهرمان داشته باشن و خیلی پیگیر فعالیت ها ، سبک شخصیت و مدل زندگی اون فرد یا گروه هستن. این نوع دنبال کردن افراد دلایل مختلفی میتونه داشته باشه.

یکی از دلایل اصلی، علاقه مندی به این گروه هاست، یعنی اگه از خیلیا بپرسی چرا دنبالشون میکنی؟ اونا ممکنه بگن من خیلی فلان گروه یا فلان شخصیت رو دوس دارم و دلایل دوس داشتنشون هم توضیح بدن مثلا در مورد گرو های کی پاپ ایده اصلی خیلی از بچه ها اینه که در جواب به سوالت میگن اونا محتوای خوبی رو تو شعراشون بیان میکنن مثل احترام به همدیگه، تلاش کردن برای رسیدن به آرزوها، امید داشتن و موارد دیگه... یا خیلی از بچه ها عاشق رقص های گروهی، ظاهر و تیپ و استایل اعضای گروه ها میشن و سعی میکنن هر چی اطلاعات در موردشون هست رو دنبال کنن. هم چنین بچه ها این گروه ها رو دوس دارن چون اونا خیلی به هواداراشون اهمیت میدن و سعی میکنن ارتباطشون رو با دوستداران و به عبارتی فن هاشون حفظ کنن.

  یکی دیگه از دلایل اینه که تو سن و سال نوجوانی هویت افراد داره شکل میگیره و نووجونا به واسطه ی شکل گیری یک هویت مخصوص به خود میتونن به عنوان یک فرد کاملا مجزا و مستقل در بین اطرافیان، دوستان و خونوادشون معرفی بشن. گاهی دوس دارن خودشون رو یک تافته ی جدا بافته بدونن که با همه فرق میکنه و همین که سلیقه ی متفاوتی با بقیه اعضای خونواده دارن بهشون حس خوبی میده. طرفدار این گروه ها بودن، یک نوع احساس تعلق به فرد میده که میتونه خودشو به اون واسطه بشناسه مثلا میگه من یک آرمی ام!.

مورد دیگه عقب نموندن از موج اجتماعی ای هست که بقیه هم سالا و یا کسایی که ازشون تاثیر میگیرن دارن دنبال میکنن، خب این روزا همه ی ما با اینترنت سر و کار داریم و برای هر کاری میریم سراغش. روزانه تو شبکه های اجتماعی مختلف با افراد متفاوت مواجه میشیم ، چالش ها و ترند های مختلفی که ایجاد میشه ما رو کنجکاو میکنه در موردشون بیشتر بدونیم و خیلی از اوقات خودمون هم تو اون چالش ها شرکت میکنیم.

دلیل دیگش نزدیکی فرهنگی و جغرافیاییمون به فرهنگ های شرقی مثل کره اس. اونا هم مثل جامعه ی ما جمع گرا هستن، شباهت های فرهنگی تو آداب و رسوم و برخی سنت هامون داریم مثل احترام گذاشتن که تو فرهنگ های شرقی خیلی بیشتر بهش تاکید میشه. گاها خونواده ها هم خودشون اون فرهنگ رو دوس دارن . نمونش سریال هایی هست که افراد خیلی از نسل ها حتی پدربزرگ مادربزرگ ها بهش علاقه مند بودن و دنبالش میکردن مثل سریال افسانه ی جومونگ یا جواهری در قصر.

 

در کل تا زمانی که دنبال کردن علایق شخصیتون تبدیل به یک نوع وابستگی نشده باشه که توی عملکردهای روزمره تون مثل عملکردهای تحصیلی یا خونوادگی اثر بذاره مشکل ساز نیس اما اگه دیدین بیش از حد و افراطی دارین وقت میذارین، دیوانه وار دنبالشون میکنین و حتی یک دنیای ذهنی برای خودتون دارین که توش خیلی تخیل میکنین و شما رو از دنیای واقعی دور کرده باید سعی کنین یا خودتون و یا با کمک دیگران این وابستگی رو کم کنین و تعادل ایجاد کنین. در ادامه میخوام چند تا نکته بگم که تو این مسیر بهتون کمک میکنه که متعادل علایقتونو دنبال کنین.

  1. به سمت تعادل برین : یعنی سعی کنین یک زمان بندی مشخص برای دنبال کردن علایقتون داشته باشین و بهش پایبند باشین مثلا با خودتون قرار بذارین من روزی یک ساعت به آهنگام گوش میدم. و دومین کار برای رسیدن به تعادل اینه که سعی کنین فعالیت های متنوع تری انجام بدین و دامنه علایقتون رو گسترده کنین. مثلا کمی به سمت ورزش، مطالعه و یا تعاملات اجتماعی و خانوادگی برین و خودتون رو تو اون زمینه ها محک بزنین هر چند که جذابیت کمتری براتون داشته باشه. با این کار به خودتون کمک میکنین تمام وقتتون رو صرف گذروندن با آهنگا و سریالا و انیمه ها و کلیپا نکنین و به خودتون فرصت بدین که دنیاهای دیگه هم کشف کنین شاید شما رزمی کار خوبی باشین یا مثلا تو زمینه ی طراحی لباس استعداد داشته باشین . اون موقع وقتتون رو صرف افزایش توانمندیهاتون تو این زمینه هم میکنین چون حالا علایق دیگتون هم پیدا کردین!

 

  1. افزایش آگاهی و رشد تفکر انتقادی  : یکی از خصیصه های افرادی که خیلی به یک گروه یا یک شخص وابسته میشن اینه که اونا به مرور زمان توانایی تحلیل ، ارزیابی و قضاوت درشون کمرنگ تر میشه و تعصب پیدا میکنن. یعنی فقط نکات و جنبه های مثبت رو میبینن و گاهی وقتا کورکورانه فقط طرفداری میکنن. این در حالیه که بالاخره با وجود تمام نکات مثبت این گروه ها ممکنه یک سری نقاط ضعف هم داشته باشن . پس اگه یاد بگیرین در ابتدا همه چیز رو تو ذهنتون زیر سوال ببرین ، با خودتون بپرسین ممکنه چه ویژگی های بدی داشته باشن؟ چه ضرری برسونن؟ کسایی بودن که بهشون آسیب رسیده، ویژگیهای خوبشون چیاس، تا حالا چیا ازشون یاد گرفتم و تو رفتار و افکارام تاثیر داشته؟ تو زمینه ای باهاشون مخالف هستم؟ اگه مخالف باشم میتونم بین دوستام اینو عنوان کنم یا اونا نمیپذیرن و... این جور سوالات بهتون کمک میکنه فضای ذهنتون از حالت محدود در بیاد و برین دنبال جواب سوالاتون . اونوقت دانشتون هم بالا بردین و نگاه متعصبتون کمرنگ تر میشه.

 

 

  1. آغوش باز برای گفت و گو داشته باشین: خب خیلی پیش اومده من با والدینی مواجه شدم که با فرزندشون سر این مسئله دچار مشکل شدن و بینشون دعوا شده که اینا چیه گوش میدی؟ چرا میخوای زبان کره ای یاد بگیری؟ چرا میخوای موهاتو فلان مدل بزنی؟ چرا لباسایی انتخاب میکنی تو سلیقه ی من نیس و..... خب اگه شما یاد بگیرین که فضای بین خودتون و والدینتون رو ببرین به این سمت که در مورد این گروه هاذبهشون اطلاعات بدین، ازشون بخواین با شما گوش بدن یا ببینن، نظرشون رو بپرسین، از علایق و تجربیاتشون بپرسین، ببینین اونا هم همسن شما بودن به سلبریتی یا گروه خاصی علاقه مند بودن؟ اونا هم با پدر مادرشون چالش داشتن و از این قبیل صحبتا. ایجاد این فضا صمیمیت بینتون رو بیشتر میکنه، اونا درک بیشتری از علایق شما پیدا میکنن و شما هم یاد میگیرین بتونین دنیا رو از دید اونها هم ببینین. البته به شرطی که هیچ کدوم از شما دنبال نتیجه گیری خودتون از گفتگوتون نباشین مثلا اگه پدرتون گفت من فلان خواننده رو دیوانه وار دوس داشتم و عکساشو به دیوارای خونه زده بودم و تمام فکر و ذکرم بوده. نگین پس خودتم مثل من بودی! میتونین گفتگو رو به این سمت ببرین که چه حس خوبی داره که میبینم شما هم تجربه ی مشابه داشتین و شرایط الان من براتون ملموس تره، نظرتون چیه بهم بگین چیکا کردین که علاقتون کمرنگ تر شد؟ اصن کمرنگ شد؟ کار خاصی باید انجام داد یا گذر زمان خودش کمک میکنه؟ الان پشیمونین یا دوس دارین اون دورانو؟ به نظرتون من باید علاقمو رو زیرپا بذارم؟ خودتون چه راه حلایی میدین، اگه من با راه حل هاتون موافق نباشم چی و......( لازمه ی همه ی این گفت و گو رعایت احترام و حقوق متقابل از سمت دو طرف ماجراس).

 

  1. پیدا کردن هویت شخصی خودتون. هرچند این مسیری طولانی و فرآیندی زمان بره ، اما یادتون باشه یکی از رسالت های دوره ی نوجوونی همینه. اینکه سعی کنین به این سوال جواب بدین که شما قراره تو این دنیا چه مسیری رو طی کنین؟ آیا میخواین مسیری رو که یکی دیگه رفته، شمام برین یا فک میکنین من یک فرد مجزام و شرایط خودمو دارم و باید راه خودمو برم؟

چقد نسبت به ارزش ها و توانمندیهاتون آگاهین و دوس دارین اونا رو رشد بدین؟ چقد به ضعف هاتون آگاهین؟ آیا ضعف هاتون رو می پذیرین و سعی در اصلاحش دارین یا میخواین ازش فرار کنین و قایمش کنین؟ کی ضعف ها و توانمندیهاتونو بهتون نشون داده؟ خودتون فهمیدین یا کسی بهتون گفته؟ بر چه اساسی به دستشون آوردین؟ آیا درست متوجه شدین؟ چه ویژگیهایی رو توی سلبریتی ها و گروه های مورد علاقتون میبینین که فک میکنین شما هم دارین ؟ کدوما رو ندارین؟ آیا از خودتون راضی این یا خودتونو دوس ندارین؟ ویژگی های ظاهریتونو دوس دارین یا دائم تو فکرتونه که عوضش کنین؟ فک کنین چی باعث میشه خودتون و ویژگیهاتونو دوس نداشته باشین؟ آیا بقیه هم مث شمان؟ تا حالا در این مورد باهاشون حرف زدین؟ رویاهاتون چیه در مورد آینده؟ دوس دارین چیکار کنین؟ و....

جواب دادن به این سوالا و امثال اون شاید سالها طول بکشه. ولی خب دوستای عزیزم مهم اینه شما دنبال پاسخش باشین و آگاهیتونو بالا ببرین . گاهی خودتون بهش دست پیدا میکنین گاهی لازمه از کسی مشورت بگیرین. زمانی هم شرایط پیچیده شده و شما احساس آشفتگی زیادی دارین و اصن نمیدونین کی هستین و چی میخواین. عصبی و مضطرب میشین و فک کردن به این مسائل از نظرتون بیهوده میاد. خب خبر خوب اینه که بهتون بگم شما تنها نیستین و خیلیها با این شرایط روبرو میشن . اون موقع یک روانشناس یا مشاور میتونه به شما خیلی کمک کنه.

سعی کنین در برنامه های خودشناسی مثل کلاسای مهارتهای زندگی یا وبینارا شرکت کنین، تو این زمینه مطالعه کنین، خودتون رو تو فعالیت های مختلف قرار بدین و محک بزنین ببینین که ضعف و قوتتون چیه و در نهایت برای زندگیتون هدفای بزرگ و کوچیک در نظر بگیرین و برای رسیدن بهشون سعی خودتون رو کنین.

 

  1. شرکت در فعالیت های گروهی، خلاقانه و داوطلبانه. شرکت کردن تو این مدل فعالیتا بهتون کمک میکنه خودتون رو بیشتر بشناسین. نترسین و برین جلو. مثلا اگه تو مدرسه ی گروه تئاتر داره تشکیل میشه و فک میکنین آدم خجالتی ای هستین ولی دوس دارین عضوش بشین حتما خودتونو به چالش بکشین و برین سراغش که شمام عضوی از اون گروه بشین هر چقدرم که سخت باشه براتون یعنی دنبال کنار گذاشتنش نباشین دنبال راه هایی باشین که چطوری با وجود خجالتی بودنم برم جلو و این ویژگیمو اصلاحش کنم.

 یا اگه قراره یک پروژه کلاسی رو تحویل بدین سعی نکنین مثل بقیه بچه ها فقط بیاین ارائه بدین دنبال این باشین که خلاقانه تر ارائه بدین مثلا اگه همه پاورپوینت درست میکنن این بار شما میتونین ی بازی طراحی کنین که هم بچه ها درگیرش بشن تو کلاس و هم اینکه شما مفهومو بهشون انتقال بدین.

 مثال دیگه در مورد فعالیت های داوطلبانه اس . توی اجتماع، مدرسه ، خانواده یا تو جمع دوستاتون . مثلا میتونین یک گروه بین دوستا و هم کلاسیاتون تشکیل بدین که داوطلبانه مهارتی رو که شما بلدین بهشون آموزش بدین مثلا یک گروه بزنین و باهم زمانای مشخصی برین و اسکیت یاد بگیرین . البته همه ی این فعالیت ها باید با مشورت و آگاهی و همراهی خونوادتون شکل بگیره اگه هم در موردش چالش داشتین میتونین مقاله ی "راهکارهایی برای تعامل با والدین" رو از سایت مطاله کنین.

 

امیدوارم  این مطلب بهتون کمک کرده باشه جواب بعضی از سوالات ذهنیتون رو گرفته باشین. اگه سوالی براتون پیش اومد برام ارسالش کنین.

 

 

سلبریتی/ کی پاپ/ انیمه/ بی تی اس/وابستگی/ اعتیاد/ هویت شخصی/ تفکر انتقادی/ مهارت گفت و گو/ خودشناسی/ هدف گذاری

 

نوشته های اخیر

دسته بندی ها

سوال داری از اینجا بپرس!؟